محورهای همنشینی معنای عقل در نهج البلاغه ؛ معناشناسی واژه عقل

نویسنده
تاریخ انتشار
۱ آبان ۱۳۹۸
تعداد بازدید
2359 بازدید
رایگان

محورهای همنشینی معنای عقل در نهج البلاغه ؛ سطح مقاله: علمی پژوهشی؛ سال انتشار: ۱۳۹۷؛ نویسندگان: سید محمد موسوی بفرویی؛ مریم عمویی؛ موضوع: معنای عقل در نهج البلاغه؛ تعداد صفحات: ۲۲؛ فرمت فایل: PDF؛ مرجع دانلود: معارف نت | پایگاه مقالات علوم قرآن و حدیث ؛  برچسبها: معنای عقل | عقل در نهج البلاغه | معناشناسی واژه عقل |معناشناسی عقل

 

عنوان مقاله: محورهای همنشینی معنای عقل در نهج البلاغه

    

مشخصات مقاله محورهای همنشینی معنای عقل در نهج البلاغه :

عنوان مجله: دوفصلنامه کتاب قیم؛ نویسندگان: سید محمد موسوی بفرویی؛ مریم عمویی؛ سال انتشار: ۱۳۹۷؛ سطح مقاله: علمی پژوهشی ؛ حوزه تخصصی مقاله: علوم قرآن و حدیث

 

واژگان پرتکرار مقاله:

معنای عقل؛ عقل در نهج البلاغه؛ معناشناسی واژه عقل؛ مفهوم عقل؛ معناشناسی عقل؛ تعقل؛ عقلانیت

 


 

  محورهای همنشینی معنای عقل در نهج البلاغه   

معنای عقل در نهج البلاغه معناشناسی واژه عقل
محورهای همنشینی معنای عقل در نهج البلاغه

۱- مقدمه

مسأله همنشینی یکی از مسایل مهم معناشناسی است که نقش به سزایی در انتقال پیام دارد. این محور با کاربرد واژگان در معانی اولیه آن و بدون نشانه و با کمترین افزایش و کاهش معنایی، معنای دقیق کلمه را با توجه کلمات قبل و بعد آن بیان می کند و از آنجا که واژگان معمولا، به طور مطلق به کار می روند، ضروری است که معنای حقیقی آنها با توجه به ساختار متن و واژگان دیگر تعریف شوند.

در این میان، یکی از قواعد زبان شناسی که در تحلیل معنای واژگان از تأثیر زیادی برخوردار است، محور همنشینی است. این قاعده، در ارتباط با کاربرد مجازی در متن است که مشخصه سخن واقع گرا به شمار می آورد. در این راستا، یکی از آثار ادبی که ساختار واژگان و تعابیر آن به این نحو ساماندهی شده اند، نهج البلاغه است.

در نهج البلاغه، تعابیر و مفاهیم عمیق و والای این اثر ادبی است که در قالب های معمول و رایج بیان شده است و این امر به دلیل شناخت صاحب اثر از دنیای پیرامون خود است که به گونه ای حقیقی و منطقی و مطابق با واقعیت خارجی به بیان مسایل مربوط پرداخته است.

گوینده سخن هم از نظر معنا در این محدودیت به سر می برد که حد عقل و فهم مخاطبان را رعایت کند و هم از نظر تعبیر و بازگو کردن، باید از ساختار زبانی معاصر خویش استفاده می کرد تا گویای فهم مخاطبان عصر خویش باشد؛ اما، گاهی معانی عمیق و گسترده بود که مفاهیم و عبارات زبانی تحمل و انتقال آن را نداشتند؛ اما در نقل اینگونه معانی، واژگان نزدیک به معنای مقصود را انتخاب کرده است و با حذف واژگان غیر ضروری که در طول زمان با آن همراه شده اند، پیام متن را انتقال دهد و این همان محور همنشینی است که به وسیله آن می توان به توسعه و تدقیق واژگان پرداخت.

شایان ذکر است که در اینگونه مباحث عقل یکی از مفاهیمی است که در نهج البلاغه بدین نحو بیان شده است. در تحلیل حوزه مفهومی عقل از ساختار چند معنایی برخوردار است.

به بیان دیگر، در موقعیت های مختلف متن، معانی مختلفی را از عقل ارائه می دهد که در نتیجه، از یک سو برای دست یابی به معنای اصلی این مفهوم، باید ساختار تشکیل دهنده جمله تحلیل شود؛ زیرا هر متنی از اجزایی تشکیل شده است که با هم در ارتباط اند و مفهوم اصلی آن با ارتباط هر جزء با جزء دیگر منتقل می شود و با تحلیل ارتباط این اجزاء، می توان به مقصود اصلی این مفهوم پی برد.

دیدگاه شارحان نهج البلاغه در مورد معانی عقل متفاوت است. پژوهشگران هر یک به فراخور بحث کوشیده اند تا از زوایای مختلف به بررسی این مفهوم در نهج البلاغه بپردازند که می توان به شرح ذیل آورد: پژوهش هایی که تاکنون در حوزه معناشناسی انجام شده است عبارتند از:

«بررسی حوزه معنایی عقل» اثر نرگس یاوریان، «معناشناسی و واژگان عقل، فهم، علم و فکر در قرآن کریم» به قلم ابوالفضل سجادی و مطهره فرجی، «بررسی واژگان متقارب المعنا در خطبه شقشقیه» اثر ابوالفضل سجادی و فریبا هادی فرد، «معناشناسی بصیرت در نهج البلاغه» اثر عباس مصلایی پور و مروت محمدی.

پژوهش های سامان یافته مذکور، به بررسی و تبیین کاملی از ارتباط معنایی عقل در نهج البلاغه به دست نداده اند؛ زیرا در اکثر پژوهش ها، رابطه همنشینی با توجه به ساختار نحوی کلمه همنشین مورد بررسی قرار گرفته است و ارتباط معنایی کلمات همنشین از طریق مؤلفه معنایی مشترک واژگان بیان نشده است.

از این رو، ضروری است، رابطه همنشینی از طریق معناشناسی دقیق واژگان و تمایز معنایی کلمات متقارب المعنا مورد بررسی قرار گیرد تا از این نظر حوزه معنایی مشترک میان عقل و واژگان همنشین تعیین گردد.

 

۲- همنشینی

متن از اجزایی تشکیل شده است که تمامی اجزاء آن می تواند از وحدت و انسجام پیام برخوردار باشند. این وحدت و انسجام بر اثر تناسب درونی بین اجزای آن به وجود می آید. بدین معنا که یک اثر ادبی، از واژه ها و عبارت هایی تشکیل شده است که ساختار واژگان و معنایی آن در یک شبکه معنایی حرکت می کنند. واژه ها در گفتار به دلیل توالیشان، روابطی را میان خود برقرار می کنند که بر بنیاد ویژگی خطی و یک بعدی زبان استوار است و عنصری که بر روی یک زنجیره قرار می گیرد، تنها زمانی ارزش خود را به دست می آورد که در تقابل با عناصر پیش و پس از خود و یا هر دوی آنها باشد (سوسور، ۱۳۷۸، ص۱۷۹).

این تناسب و هماهنگی را می توان در محور همنشینی ساختار متن بررسی کرد. محور همنشینی (مجاورت همان محور افقی کلام است که اجزای آن در کنار هم قرار گرفته اند و عبارت را به صورت خطی بررسی می کند و باعث افزایش معنا می شود (باقری، ۱۳۸۳، صص ۳۲-۳۶).

بنابراین، بررسی روابط همنشینی واژگان در تبیین معنای خاص کلام، از دو جهت قابل بررسی است: نخست، تبیین معنای کلمه با توجه به ساختار نحوی و انتخاب کلمات مشابه آن است که معانی نظیر آن کلمه را دارند، ولی به دلیل مفهوم جمله نمی توانند جانشین آن شوند.

دوم: مفاهیم مشترکی بین دو کلمه وجود دارد که دلیل انتخاب گوینده برای رساندن مفهوم مورد نظر است و از بین کلمات مختلف، کلمه مورد نظر را انتخاب می کند. این وجه اشتراک از طریق کاربرد مجاز، قابل فهم است و از این نظر که چگونه در میان معانی مختلف کلمه، معنای مورد نظر را مطابق با کلمات همنشین خود می رساند. آنچه در این پژوهش مورد بررسی قرار گرفته است، همنشینی کلمات به سبب مفاهیم مشترک است.

بنابراین، جهت درک معنای کلمه باید همسویی و هماهنگی معنایی بین کلمه و واژه همنشین وجود داشته باشد تا ساخت و بافت کلام در حوزه معنایی خاص به وجود آید و در نتیجه، با ساختار منسجم بتوان به میزان کارکرد واژه در زبان متن و نقش آن در انتقال کیفی پیام دست یافت.

از این رو، برای بررسی ارتباط معنایی میان واژگان همنشین، و انتخاب معنای مورد نظر کلمه چند معنا، بررسی حوزه های مفهومی ضروری است تا از این طریق مرز مشترک معنایی میان کلمات تعیین گردد.

 

۳- مفهوم مجازی عقل

یکی از روش های معناسازی، کاربرد مجاز مفهومی در سخن گوینده است. علت استفاده از این شیوه در انتقال پیام، به سبب روشن بودن مفهوم در ذهن مخاطبان و یا تجربه ای است که مخاطبان با آن آشنا هستند و یا امکان آشنایی با آن مفاهیم برای آنان میسر می باشد.

این بحث در کاربرد مفهوم عقل در نهج البلاغه مشاهده شده است؛ به نحوی که عملکرد مجازی عقل بر اساس محور همنشینی قابل فهم است و در واقع، زبان به گونه ای در نهج البلاغه به کار رفته است که امکان گذار از وسیله به هدف و رسیدن به مفهوم حقیقی برای مخاطبان غیر ممکن نباشد.

از این رو، درباره سخنان امام (ع) که معمولا عقل را مخاطب قرار داده، باید گفت این سخنان، هدف اصلی و نتیجه قطعی فعالیت های انسانی به شمار می رود، عقلی که با بررسی و دقت خود، خوبی و بدی زمان را درک نموده و در اثر تجربه های فراوان، تمام حقایقی که برای او کشف می شود، شناخته است و از آنجا که مفهوم عقل، ارتباط محکمی با حقایق دارد، به صورت مفهوم کلی جلوه کرده است.

مجاز یکی از اصول زبانی است که مفاهیم کلی به وسیله آن به تصویر کشیده می شود، به طوری که عقل در محورهای مختلف، معانی متفاوت و هماهنگ با مفاهیم جمله را بیان می کند.

نویسندگان فرهنگ واژگان عربی، گاهی واژه عقل با ضدش معنا کرده و آن را ضد جهل (فراهیدی، ۱۶۱۰، ج ۱، ص ۱۵۹) و ضد حمق (ابن منظور، ۱۶۱۶، ج ۱۱، ص۶۵۸) دانسته اند و برخی برای آن مفاهیم مادی و معنوی هم در نظر گرفته اند که از جمله آنها، برخی مفاهیم مثل علم، امساک، تدبر، تشخیص، خوب فهمیدن، ادراک، امتناع کردن از هوای نفس است (مصطفوی، ۱۳۹۰، ج۸، ص۱۹۹/ طریحی، ۱۳۷۵، ج ۵، ص ۳۶۲) و در عین حال، حفظ کردن و نگه داشتن در مفاهیم معنوی هم آمده است (عسکری، ۱۶۰۰، ص۱۰۹).

مفاهیم مادی عقل در معانی زانو بند شتر (راغب اصفهانی، ۱۶۱۲، ص ۵۷۸/ ثعالبی، ۱۶۱۶، ص ۱۷۸)؛ و یا بند آمدن شکم (ابن فارس، بی تا، ج ۴، ص ۷۲)؛ پناهگاه (جوهری، ۱۶۰۷، ج۵، ص۱۷۹)؛ و دیه آمده است فراهیدی، ۱۶۱۰، ج ۱، ص ۱۹۰)

با توجه به معانی ای که برای عقل بیان شد، می توان گفت که برخی این مفهوم را با علم، ذکاء، فطنه، نفاذ، ذکر، خاطر، فهم و تدبر یکی دانسته اند و عقل را نوعی از شناخت دانسته اند که عاری از هر گونه جهل، حماقت و در بردارنده درک و فهم باشد؛ اما برخی دیگر، تمایزی میان عقل و این مفاهیم قایل شده اند و به تبیین معنای عقل و این مفاهیم پرداخته اند.

از این رو، مفهوم عقل را در معنای شناخت مطلق به کار برده اند. به عنوان نمونه، در مورد ارتباط مفاهیم ذهن، فطنه و نفاذ با عقل بیان شده است:

«ذهن ضد بدفهمی است و آن عبارت است از حفظ کردن آن چه به انسان آموزش داده می شود و همین طور در مورد واژه فطنه بیان شده است که هشدار و تنبهی است بر معنا و ضد آن غفلت می باشد. واژه طبانه نیز مشابه همین لغت است و فطنه ابتدای شناخت از وجهی که دشوار است را گویند و نیز به انسانی نافذ گفته می شود که فکرش بدان جایی می رسد که فکر احمق بدان دست پیدا نمی کند و زیادتی در فطنه را نفاذ گویند» (عسکری، ۱۶۰۰، صص ۱۱۰-۱۱۵).

آنچه در مورد این مفاهیم بیان شده نشانگر این است که همه آنها نوعی از شناخت عقلی را بیان می کنند که متفاوت از یکدیگر هستند و معنای عقل را افزایش یا کاهش می دهند. بنابراین، مفاهیم علم، ذکاء، حذق و کیس می تواند لازمه یک نوع شناخت کامل را برای عقل فراهم کند و مفاهیم ذهن، خاطر و ذکر از اجزای عقل محسوب می شود که عمل شناخت را انجام می دهد و تدبیر گویای شناخت کامل عقل می باشد. در واقع، این ظرفیت تشکیکی بودن مفهوم عقل را می رساند و قابلیت کم یا زیاد شدن و یا حتی نابودی و تخریب دارد. در مطالعه نهج البلاغه از همنشینی عقل با مفاهیم مورد نظر این نوع معنا برای عقل بیان می شود که به نوعی اثبات کننده انواع تغییرات بر روی عقل است.

 

۴- محورهای همنشینی معنایی عقل

مطالعه نهج البلاغه نشان می دهد که مفهوم عقل یکی از مفاهیمی است که می تواند کار کرد ترغیبی آن را در امر هدایت بشر به خوبی انتقال دهد. کارکردهای مختلف عقل از طریق همنشینی با مفاهیمی همانند؛ شهادت، سهو، رعایه و روایه، تکلم، تحصین، دفاین، نمود پیدا می کند.

از این رو، همنشینی با این مفاهیم کارکرد ترغیبی و هدایتی معانی عقل را کاهش یا افزایش می دهد و مفهوم آن را به کارکردهای حقیقی آن نزدیک می کند و به نحوی، هماهنگی بین ویژگی ذاتی عقل با ویژگی زبانی آن ایجاد می کند.

 

۱-۴- شهادت

نمونه ای از همنشینی عقل با مفهوم شهادت در بحث از نقصان عقل زنان آمده است. در نهج البلاغه در این باره آمده است: «معاشر الناس إن النساء نواقص الإیمان نواقص الحظوظ نواقص العقول … و أما نقصان عقولهن فشهاده امرأتین (منهن) کشهاده الرجل الواحد..» (سیدرضی، ۱۳۷۹، ص ۱۲۹)؛ ای مردم، زنان در ایمان، بهره ها و عقل ناقص هستند… و اما تفاوت عقلشان، به این خاطر است که شهادت دو زن در برابر شهادت یک مرد است.

در تحلیل همنشینی شهادت با عقل می توان بیان داشت که واژه عقل دارای مفاهیم مختلف است و با مراجعه به شروح این خطبه از نهج البلاغه، می توان متوجه شد که در اکثر موارد مفهوم عقل در نواقص العقول در معنای عقل نظری، عملی یا ابزاری نمود یافته است.

البته، در این میان، برخی علت ضعف عقل را استیلای نیروی شهوت زن می دانند (بیهقی کیذری، ۱۳۷۵، ج ۱، ص ۳۷۵) و برخی هم مراد از ضعف عقل زن را ضعف تدبیر وی در امور زندگی دانسته اند (عبده، بی تا، ج ۱، ص ۱۲۷)، اما در آنچه برخی شارحان در مورد ضعف عقل زن بیان کرده اند، چند اشکال وجود دارد:

نخست: زنان در مقایسه با مردان سنجیده شده اند. دوم: تعریف عقل آنها با شهادت زن مرتبط نیست. بنابراین، باید کار کردی از عقل در این رابطه بیان شود که با همنشینی شهادت هماهنگ باشد.

به طور کلی، یکی از کار کردهای عقل، عمل ذهنی بر منابعی است که از آنها مواد لازم برای ذهن فراهم می آید؛ مثل حافظه ای که از اطلاعات ذخیره شده در آن می توان برای تعقل استفاده کرد. واژه «ذاکره» در نزد برخی از شارحان نهج البلاغه، در معنای «نیروی حافظه» بیان شده است.

در این ارتباط، ابن میثم گفته است که دلیل نقصان عقل زنها به دو علت درونی و داخلی است و علت درونی آن را به کمبود استعداد به لحاظ سرشت و خلقتی نسبت داده است که زنها بر آن آفریده شده اند و نیز تصریح کرده که همان کم استعدادی موجب می شود که نقصان عقل داشته باشند، بر خلاف مردان که زمینه بیشتری برای شکوفایی عقل دارند (ابن میثم، ۱۳۷۵، ج ۲، ص ۶۸۲)

وی برای اثبات مطلب خویش به آیه دین اشاره کرده است:

«یا أیها الذین آمنوا إذا تداینتم یدین إلى أجل مسمی فاکتبوه و لیکتب … و استشهدوا شهیدین من رجالکم فإن لم یکونا رجلین فرجل وامرأتان من ترضون من الشهداء أن تضل إحداهما فتذکر إحداهما الأخرى …» (بقره: ۲/۲۸۲) ای کسانی که ایمان آورده اید، هرگاه دین یا وامی را تا زمان معین، با یکدیگر معامله کردید، آن را بنویسید… و دو شاهد از مردانتان انتخاب کنید، پس، اگر دو مرد نبودند، پس، مردی را با دو زن، از میان شاهدان که رضایت دارید، انتخاب کنید تا اگر یکی از آن دو نفر، فراموش کرد، دیگری، آن را یادآوری کند.

برخی از شارحان نهج البلاغه، در تفسیر معنای عقل زنان در این خطبه، از «قوه ذاکره» تعبیر کرده اند و نقص نیروی عقل را به معنای نقص نیروی حافظه دانسته اند و با این تفسیر از عقل، در صدد در نظر گرفتن معنای فراموشی برای نقص عقل بوده اند (همان، ۶۸۳).

در واقع، واژه نیروی ذاکره همان نیروی حافظه است که در عقل وجود دارد و حافظه که بخشی از عقل محسوب می شود، با شهادت زن مرتبط است.

برخی نیز از واژه نسیان و فراموشی استفاده کرده اند (کاشانی، ۱۳۷۸، ج ۱، ص ۳۶۱). پس، واژه عقل در همنشینی با برخی از واژه هایی مانند شهادت، معنای حافظه پیدا می کند. حافظه، واحدی است که به هنگام حذف از روی محور همنشینی، معنای خود را به واحد همنشین خود یعنی عقل انتقال داده است. در واقع، آنچه در میان دو قلاب آمده است، همان واحدی است که انتقال معنا داده است. جمله چنین بوده است:

«و أما نقصان [حافظه شان عقلشان به این جهت است که گواهی دو زن مانند گواهی یک مرد به حساب آید» و این انتقال معنا از حافظه به عقل سبب شد تا معنای حافظه از عقل درک گردد. در چنین شرایطی است که می توان به تأثیر همنشینی شهادت با عقل واقف گشت.

 

۲-۴- دفاین

نمونه های دیگری از عقل در معنای حافظه، می توان به همنشینی واژه دفاین با عقول اشاره کرد. واژه دفاین به معنای گنج های پنهان است که این واژه از ریشه «دفن» در معنای پنهان و پوشش است. (ابن منظور، ۱۶۱۶، ج۱۳، ص ۱۵۵). در نهج البلاغه آمده است:

«…و واتر إلیهم أنبیاءه لیستادوهم میثاق فطرته و یذکروهم منسى نعمته و یحتجوا علیهم بالتبلیغ و یثیروا لهم دفائن العقول …» (سید رضی، ۱۳۷۹، ص ۳۹)؛ «… و پیامبران خود را پی در پی فرستاد تا اینکه از آنها بخواهد که به پیمان فطرت خود عمل کنند (عهد و پیمان خود را ادا کنند) و نعمت فراموش شده را به یاد آنها آورند و با ابلاغ، حجت را بر آنها تمام نمایند و دفینه های پنهان شده) عقلها را برانگیزاند».

دلیل همنشینی عقل با دفاین در عبارت بالا، به دلیل ویژگی پنهانی و پوشانندگی است که به عنوان مؤلفه مشترک هر دو واژه مورد نظر است.

این مؤلفه مشترک است که باعث می شود ارتباط معنایی «بیدارسازی و برانگیختگی عقل» با مسأله تبلیغ مشخص گردد. از آنجایی که هدف از پی در پی فرستادن پیامبران، صرفا بیدار سازی انسان است و برای این بیدار ساختن نیز کافی است که همان دانش های درون انسان تبلیغ و یادآوری شود، این گنجینه های دانش که در درون عقلها ذخیره شده است، توسط پیامبران آشکار می شود و باعث تحول در علوم و معارف انسان می گردد.

پس، این علوم در حافظه وجود انسان نهفته شده است و بر اثر غفلت و تعلیمات غلط و گناهان و آلودگی های اخلاقی، پرده هایی بر آن افکنده می شود و آن را مستور می سازد و لذا، نیاز به یادآوری وجود دارد.

در ضمن، گوینده کلام می توانست از واژگانی نظیر «ذخایر»، «کنوز» در همنشینی عقل استفاده کند که همه آنها به معنای گنجینه است. در صورتی که «کنز» به مالی گفته می شود که روی هم گذاشته و محفوظ است (راغب اصفهانی، ۱۶۱۲، ص ۷۲۶) و کلمه «ذخایر» از «ذخر» به معنای حفظ چیزی و باقی ماندن آن برای استفاده از آن است و این قیدی که بیان کردیم در حقیقت این کلمه وجود دارد و این نوع حفظ کردن با انواع کلمات احراز، حفظ، اختیار، اتخاذ و إبقاء متفاوت است و «ذخر» حفظ به طور کامل است؛ بلکه نزدیک به آن و یا از لوازم آن است (مصطفوی، ۱۳۷۵، ج۳، ص۲۹۹).

پس، کلمه «کنز» صرفا، به ذخیره های مالی (طلا، نقره و غیره) گفته می شود که بیشتر جنبه مالی دارد و کلمه «ذخایر» به طور مطلق، برای چیزی که ذخیره شده قابل مشاهده و یا غیر قابل مشاهده) به کار می رود، ولی کلمه دفاین در مواردی به کار می رود که چیز ذخیره شده پوشیده و مستور باشد و قابل مشاهده نباشد و عقل نیز از جمله مواردی است که پوشیده و مستور است و قابل مشاهده نیست. علاوه بر آن، وجود واژگان «یذکروهم» و «مسی» تأکیدی بر این امر است.

مسأله قابل تأمل دیگر، در ارتباط با عقل، مسأله هدایت عقل است که در اینجا منوط به هدایت پیامبران شده است؛

این امر نشان می دهد که عقل انسان ها به تنهایی برای تشخیص مسیر حق و باطل و رسیدن به سعادت و رستگاری کافی نیست؛ زیرا عقل محیط محدودی را روشن می کند و نمی توان بدون هدایت پیامبران (وحی) مسیر حق را طی نمود.

لذا، وجود دفاین دلیل بر این است که عقل به معنای حافظه (محل ذخیره علوم) بیان شده است و این حافظه به دلیل غفلت انسان نیازمند بیدارسازی و روشنگری پیامبران است.

 

۳-۴- تحصین

نمونه دیگر عقل در معنای حافظه، در همنشینی عقل با واژه تحصین قابل بررسی است. در نهج البلاغه آمده است: «فرض الله … ترک شرب الخمر تحصینا للعقل» (سید رضی، ۱۳۷۹، ص ۲۵۲)؛ «خداوند… ترک نوشیدن شراب را به دلیل حفاظت از عقل، واجب کرده است».

در بیان علت همنشینی واژه تحصین با واژه عقل، ارتباط معنایی تحصین و خمر با عقل بررسی می شود. واژه تحصین از ریشه «حصن» و این کلمه به معنای قلعه، مستحکم، مصون و غیره به کار رفته است (ابن منظور، ۱۶۱۶، ج۱۳، ص ۱۱۹).

این واژه در مورد هر امری بکار رود، القاکننده مفهوم حفاظت و استحکام بسیار است و از این نظر با معنای عقل ارتباط می یابد که با نیروی هدایتگری و پند آموزی، مانع ورود امور زیان آور به درون انسان می شود و وظیفه حفاظت انسان از هرگونه آلودگی را بر عهده دارد.

پس، ارتباط معنایی میان واژه عقل با تحصین، سبب همنشینی این دو واژه شده است و آن ارتباط معنایی همان وظیفه حفاظت همراه با استواری و استحکام است.

در این میان، واژگان حافظ، تحریز و حارس در معنا با کلمه تحصین تشابه معنایی دارند و می توانند در باب تفعیل و یا در اسامی مشتق به کار روند و همانند واژه «تحصین» مبالغه در حفاظت را بیان می کنند. پس، دلیل انتخاب این کلمه برای همنشینی عقل چیست در صورتی که جمله می تواند به صورت حافظا یا تحفیظا للعقل، حارسا للعقل و یا تحریزا للعقل، بیان شود.

در پاسخ باید تفاوت عمده این کلمات را در معنای استحکام و ثبوت عقل دانست که مراد حقیقی گوینده را بیان می کند و در معنای این کلمات گنجانده نشده است. لذا، جهت رفع تشابه معنایی، باید تفاوت های معنایی آنها در کاربرد کلمات در ساختار جمله بررسی گردد و معنای خاص هر کدام را تبیین کرد.

چنانچه در بررسی تفاوت معنایی کلمه «حصن» با کلمات مشابه در می یابیم که این کلمه با واژه «حفظ» در اطلاق بر مراقبه و ضبط چیزی و با کلمه «حرس» در مراقبت و محافظت خاص انسان و صاحبان عقل، متمایز است (مصطفوی، ۱۳۷۰، ج۲، ص۲۰۳) و کلمه «حرس» در اکثر موارد، برای نگهبانی مکان ها به کار می رود (راغب اصفهانی، ۱۶۱۲، ج ۱، ص ۴۷۰) و همچنین، به معنای حفظ نمودن مستمر است. به همین دلیل، حارس در معنای نگهبان به این واژه نام گذاری شده است که در زمانی خاص و به صورت مستمر مشغول نگهبانی می باشد. از این رو، حراست به معنای جلوگیری از رسیدن آفت به صورت مستمر است (عسکری، ۱۶۰۰، ص۱۸۷).

نیز واژه «حرز» در معنای حفاظت چیزی در جای امن کاربرد یافته است (ابن منظور، ۱۶۱۶، ج ۵، ص ۳۳۳) و معنای کلمات «حرز» و «حرس» به هم نزدیک است؛ ولی «حرز» بیشتر در نگهبانی برای پول و مال به کار می رود.

از سوی دیگر، واژه «خمر» در اصل به معنی پوشاندن است. شراب را از آن جهت «خمر» گفته اند که عقل را می پوشاند و زایل می کند (قرشی، ۱۳۷۷، ج ۱، ص ۳۶۴) و سبب بیان واژه تحصین این است که هر انسانی به سبب فطرت پاک خویش، از عقل پاک و سلیم بهره مند است، به این معنا نیست که از عقل خود سود می برد و یا موجب نابودی نمی شود؛ بلکه بسیاری از مردم نه تنها از عقل سود نمی برند؛ بلکه به اشکال گوناگون آن را نابود می کنند.

این بدین معناست که هر انسانی ممکن است خردمند و صاحب خرد باشد؛ ولی هر انسانی خردورز نیست و تنها شماری اندک خردورز و در مسیر کمال یابی مطلق آن هستند. پس، تنها خردورزان هستند که با بهره گیری از این نیروی سرشته در ذات، گام در مسیر رشد و متأله (خدایی شدن) می گذراند و می کوشند تا همه ویژگی خوب و زیبا را در ذات از قوه به فعلیت در آورند و خدایی شوند (ری شهری، ۱۳۷۸، ص ۴۵).

به بیان دیگر، وظیفه اصلی عقل هدایت انسان و پند دادن است و زمانی که انسان شراب می نوشد، عقل کارایی خود را از دست می دهد. مصرف این ماده عوارض بدی بر روح و روان انسان می گذارد و اعتیاد به آن باعث تخریب تدریجی عقل می شود.

مصرف مفرط خمر در زمانی طولانی ممکن است، دگرگونی های روانی و جسمانی عمیق در انسان ایجاد کند. مهم ترین آشفتگی های روانی اعتیاد به شراب حالت هذیان گویی است. کاهش روزافزون حافظه، ضعف تدریجی دقت، اختلال قوای عالی روانی مانند اختلال قضاوت و استدلال، تغییرات حالت روانی از آثار مرحله پیشرفته وابستگی به شراب است (طباطبایی، ۱۳۷۶، ج ۲، ص ۲۹۰).

پس، عقل در عبارت بالا، قسمت مغز و به خصوص به بخش حافظه اشاره دارد که با عدم مصرف شراب موجب حفاظت آن می شود.

بنابراین، همنشینی واژه های شهادت، دفائن و تحصین با واژه عقل، آن را به معنای حافظه نزدیک کرده و لذا، در همنشینی شهادت، ضعف عقل زن در ارتباط با حافظه زن است؛ نه در ارتباط با فهم و زیرکی و تدبیر او و آنچه در همنشینی دفاین با عقل بیان شده است، به مکانی از عقل اشاره دارد که اطلاعات در آن ذخیره شده و در اثر غفلت انسان پوشانده شده است و پیامبران با اندرزهای خود آن را به یاد انسان می اندازند و او را از فراموش بیرون می آورند و هدایت می کنند و در مورد همنشینی عقل با تحصین هم باید گفت که زمانی عقل از تخریب حفظ می شود که انسان از شراب دوری کند و در صورت مصرف آن، اولین بخشی که از عقل تخریب می شود، حافظه عقلی او می باشد.

 

۴ – ۴- تکلم

تکلم از واژه هایی است که با واژه عقل همنشین شده است. این واژه در نهج البلاغه به معنای تکلم خداوند با بندگان خاص خویش آمده است:

«… و فی أزمان الفترات عباد ناجاهم فی فکرهم و کلهم فی ذات عقولهم فاستصبحوا بنور یقظه فی الأسماع و الأبصار و الأفئده یذکرون بأیام الله و یخوفون مقامه بمنزله الأدله فی الفلوات من أخذ القصد حمدوا إلیه طریقه و بشروه بالنجاه …» (سید رضی، ۱۳۷۹، ص ۳۶۲)؛ «و در هر دوره ای از زمان، بندگانی داشته است که با اندیشه آنان نجوی می کرده است و با خود عقل آنها با آنان سخن می گفته است، پس، به واسطه نور بیداری، در چشم ها، گوش ها و دلها روشن شدند (بصیرت پیدا کردند در حالی که روزهای خدا را به یاد مردم می آورند و آنها را از مقام خداوند می ترسانند، در حالی که آنان همانند راهنمایان بیابان بوده اند که هر کسی راه میانه اختیار کرد، راه او را ستایش کردند و او را به نجات بشارت دادند».

در همنشینی واژه «تکلم» با واژه «عقول»، دو بحث مطرح می شود:

نخست، در بیان تفاوت معنایی واژه «تکلم» با سایر واژگان مرتبط است که با نحوه سخن پردازی در ارتباط است. در این باره، به چینش ساختار جمله توجه می شود، چینشی که در صدد بیان نوعی سخن پردازی خاص است که ارتباط خاص میان خداوند و بندگان را بیان می کند.

امام (ع) جهت بیان این ارتباط، از واژه «کلم» استفاده کرده است و از کلمات مشابه همانند تکلیم، نطق و قول استفاده نکرده است؛ زیرا کاربرد این کلمات، تفاوت معنایی را در ترسیم معنای مورد نظر ایجاد می کند. به عنوان نمونه، می توان به تفاوت معنایی واژه «تکلیم»، با «تکلم» اشاره کرد که واژه «تکلیم»، سخن گفتن بنده با خداوند را نشان می دهد و به نوعی وابسته نمودن کلام را به مخاطب القا می کند؛ ولی «تکلم»، نوعی سخن گفتن خداوند با بنده است و وابستگی با مخاطب وجود ندارد (عسکری، ۱۶۰۰، ص ۸).

واژه «کلم» در ثلاثی مزید، هم به معنای زخم و هم به معنای سخن گفتن به کار می رود و در باب های تفعیل و تفعل، تکلیم معنای جراحت دار کردن و سخن گفتن را می دهد و تکلم، فقط به معنای سخن است (فراهیدی، ۱۶۱۰، ج ۵، ص ۳۷۸).

در قرآن کریم کلمه در این دو باب، در معانی متفاوتی بیان شده است؛ به عنوان نمونه می توانیم به آیات … «و کلم الله موسى تکلیما» و «تلک الرسل فضلنا بعضهم على بعض منهم من کلم الله و رفع بعضهم درجات …» و «والیوم نخیم على أفواههم و تکلمنا أیدیهم …» و «… لا یتکلمون إلا من أذن له الرحمن» که اشاره کنیم. در تکلیم، بیشتر مراد سخن، مخاطب است و در تکلم، متکلم منظور است (ابن منظور، ۱۴۱۴، ج ۱۲، ص ۵۲۳).

همچنین، کاربرد کلمه «تکلم» در مقایسه با «نطق»، اثربخشی کمتری در ساختار معنایی جمله ایجاد می کند؛ زیرا «نطق» در معنای صداهای مقطع است که زبان آن را آشکار می کند و در گوش حفظ می شود (راغب اصفهانی، ۱۶۱۲، ص۸۱۱)، ولی «تکلم» از واژه «کلم» اشتقاق یافته است و در معنای اثری است که با حس درک می شود (راغب اصفهانی، ۱۶۱۲، ص ۷۲۲).

به عبارت دیگر، تفاوت بین نطق و کلام در این است که کلام از تعدادی حرف شنیدنی نظم یافته است، تا بدین وسیله از کتابت و نوشتار متمایز گردد، پس، کلام، مجموعه ای از حروف مسموع است که از بسیاری از صداهای پرندگان قابل تشخیص و تمیز است (جوهری، ۱۶۰۷، ج ۴، ص ۱۵۹).

باید متذکر شویم که نطق هم از آن انسان است و هم حیوان و غیر این دو را صامت می نامند، ولی کلام خاص انسان است. لذا به هر صدایی که شنیده شود، کلمه اطلاق نمی شود و نیز به هر چیزی که نوشته شود و قابل خواندن نباشد، کلام نمی گویند؛ زیرا کلام در اذهان اثر می کند، پس، چون هر نوشته ی ناخوانایی قابلیت تأثیر بر ذهن را ندارد، دیگر به آن کلام نمی گوییم (طبرسی، ۱۳۷۲، ج۷، ص ۳۳).

در ارتباط با واژه «کلم» و «قول» گفته شده که «قول» بر سخنی مرتب است که زبان به آن گویا باشد و به عبارتی دیگر زبان آن را بگوید، خواه آن لفظ تمام یا ناقص باشد. لذا، کلمه بر قول حمل می شود؛ اما کاربرد «کلمه» به خودی خود معنای کاملی را می رساند و در نقش یک «جمله» است؛ ولی «قول» به خودی خود معنای کاملی را بیان نمی کند و جزئی از جمله است که با توجه به اجزای دیگر جمله، معنای مورد نظر را می رساند. سیبویه نیز معتقد است آنچه حکایت می شود کلام است، نه قول و مستدل ترین دلیل در بین کلام و قول آن است که گویند قرآن کلام خداست، به قول خدا (ابن منظور، ۱۴۱۴، ج ۱۲، ص ۵۲۳).

دومین نکته در رابطه با تفاوت کاربرد «تکلم» در مقایسه با واژگان دیگر، ارتباط معنایی میان عقل و کلم است؛

بدین نحو که هر دو واژه، دربردارنده ویژگی «اثر پذیری و قاطع» هستند. بدین معنا که تکلم خداوند نافذ و قابل درک است و عقل می تواند آن را درک کند و بر اعمال انسان اثر گذار و قاطع باشد؛ به طوری که این نوع تکلم با عقول همانند نوری بوده است که باعث روشنی دلها شده و موجب بیداری در چشم ها، گوشها و دل های غافل و متجاهل می شود.

بنابراین، با توجه به همنشینی تکلم با عقول در می یابیم که واژه عقول اشاره به افکار و اندیشه های هستند که اثر گذاری خاصی ایجاد می کنند و نمونه آن، اندیشه های هدایتگر هستند که همواره در وجود پیامبران وجود دارد و ویژگی اثرگذاری خود را حفظ می کنند؛ حتی اگر مردم به مدت طولانی، یاد خداوند و تعالیم او را فراموش کنند.

از این رو، این اندیشه عقلی، اندیشه معمولی و بشری نیست؛ بلکه اندیشه ای است که ویژگی اثربخشی دارد که قابلیت تحریف پذیری ندارد و همواره تأثیر قاطع خود را در جان و درون آدمی می گذارد.

 

۵-۴- موعظه

کلمه موعظه از ریشه «وعظ» به معنای پند و اندرز، دعوت به بندگی و خشوع، و نهی از زشتی و گناه همراه با ترساندن از فرجام بدی هاست (طریحی، ۱۳۷۵، ج ۴، ص ۲۹۳/ فراهیدی، ۱۶۱۰، ج۲، ص۲۲۸/ راغب اصفهانی، ۱۶۱۲، ج ۱، ص ۸۷۷).

این واژه از کلمات همنشین عقل در نهج البلاغه است. نمونه ای از این همنشینی در ارتباط با سفارش به تقوی بیان شده است:

«… بادروا الموت و غمراته و امهدوا له قبل حلوله و أعدوا له قبل نزوله فإن الغایه القیامه و کفى بذلک واعظا لمن عقل و معتبره لمن جهلد …» (سید رضی، ۱۳۷۹، ص ۲۸۱)؛ «و به سوی مرگ و سختی هایش بشتابید و قبل از آمدن آن، خود را آماده کنید؛ زیرا قیامت پایان کار است و همین امر کافی است برای پنددهی کسی که تعقل می کند و عبرت دهی برای شخصی که جاهل است».

در این جمله، ویژگی غفلت زدایی و هدایتگری به عنوان جامع مشترک معنایی سبب همنشینی موعظه و عقل شده است. از روش های دعوت به خدا در تربیت دینی، موعظه و نصیحت است. به هر اندرزی که مخاطب را از بدی ها ترسانیده و قلب او را متوجه نیکی ها کند، موعظه می گویند. موعظه در تربیت اثری شگرف دارد.

علامه طباطبایی(ره) بر این باور است که اگر چه انسان ها فواید و آثار خوبی و بدی اعمال را به حکم الهام الهی و فطرت حق گرایی و یا تعلیم و آموزش می دانند؛ ولی به لحاظ گرایش های نفسانی و غلبه غرایز، از آنها غفلت کرده و کم کم دچار فراموشی می شوند؛ از این رو، موعظه بیدارکننده فطرت انسانی و یادآوری کننده نعمت های فراموش شده است و زمینه تربیت و رستگاری انسان را فراهم می کند (طباطبایی، ۱۳۷۶، ج ۱۲، ص۲۰۷).

پس، گوینده برای نشان دادن هدایت خردمندان از طریق عقل، از واژه موعظه استفاده کرده است تا به نوع خاصی از هدایت در سفارش به تقوا اشاره کند.

همچنین، کاربرد موعظه در عبارت، حاکی از به کار نبردن کلمات مشابه موعظه همانند «راشدا»، «ناصحا» است؛ زیرا واژه «ارشاد» به معنای نوعی از هدایت و راهنمایی است که رشد و بلوغ در آن به طور مستمر قابل مشاهده است مصطفوی، ۱۳۷۰، ج ۴، ص ۱۶۰) و کلمه «ناصح» از «نصح» به معنای پند دادن دوستانه و خالصانه است و نیز از این جهت به پند دادن نصح و نصیحت گویند که در گفتار یا عمل مورد نظر شکی وجود ندارد و پیروی کردن از گفتار و کردار با اطمینان کامل همراه است (طریحی، ۱۳۷۵، ج ۲، ص ۶۱۸)

پس، تفاوت کاربرد واعظ با ارشاد این است که واژه ارشاد، هدایت به سمت حق را از طریق پندهای مفید و تنبیهات سودمند و مناسب انجام می دهد و مفهوم عام و کلی برای هدایت به سمت خیر به کار می رود و برای انسان و غیر انسان به کار می رود؛ ولى «نصح» از آثار موعظه است که از ویژگی های اختصاص انسان می باشد. در ضمن، «ارشاد» به معنای یافتن راهی به مقصد موردنظر و تبیین آن می باشد.

بنابراین، راشد کسی است که قابلیت نشان دادن راه رشد را داشته باشد و مرشد به معنای هدایت کننده به خیر و راه رشد است؛ به عنوان مثال اگر کسی بین دو راهی قرار داشته باشد که نداند کدام یک او را به مطلوب می رساند، در این صورت، اگر کسی راه مقصد را به وی نشان دهد، در حقیقت او را ارشاد نموده است و هر کس بتواند نفس خویش را بر طی نمودن راهی برانگیز اند، به او رشید گفته می شود (عسکری، ۱۶۰۰، ص ۱۹۱).

در واقع، همین ارتباط معنایی خاص میان دو واژه است که موعظه همنشین واژه جهل نشده است؛ بدین معنا کسی که کارهای خود را بر محور جهل انجام می دهد، استعداد و زمینه موعظه پذیری ندارد و همواره در غفلت و نادانی به سر می برد. در واقع، نصیحت و موعظه، امر به تقوا و بر گرفتن توشه آخرت از جمله عواملی است که جهت نهی از وابستگی به دنیا و مغرور شدن به زینت های آن بیان شده است و هشدار مرگ نیز عامل مهمی است که نابود کننده لذات و قطع کننده آرزوها برای شخص عاقل است (هاشمی خویی، ۱۳۵۸، ج۱۱، ص ۳۸۱).

بنابراین، پند و نصیحت در مورد مرگ فقط برای اندیشمندان و خردمندان کارساز است و افراد نادان قدرت تعقل خود را در اجرای پند به کار نمی گیرند و به همین دلیل، «موعظه» همنشین واژه عقل شده است، نه واژه جاهل.

از این رو، خردمند با نصیحت از انجام اعمال ناپسند اجتناب می کند؛ ولی جاهل نیازمند تجربه واقعیت است تا از آن عبرت گیرد. به همین دلیل، پند و موعظه در مورد یاد مرگ برای انسان عاقل کافی است و انسان جاهل همواره در غفلت به سر می برد تا اینکه مرگ به او نزدیک شود و عبرت گیرد. واعظ به یاد مرگ اشاره می کند که به عنوان یکی از روش های عقلی در غفلت زدایی و تربیت دینی بیان شده است و این روش عقلی مخصوص افراد اندیشمند و متفکر است که یاد مرگ آنها را از ارتکاب گناه باز می دارد و آنها به سمت انجام کارهای نیک، سوق می دهد.

نمونه دیگری از همنشینی موعظه و عقل را می توان در تبیین ارزش های اخلاقی در نامه امام (ع) به امام حسن (ع) مشاهده کرد: «و لا تکون ممن لا تنفعه العظه إلا إذا بالغت فی إیلامه فإن العاقل یتعظ بالآداب و البهائم لا تتعظ إلا بالضرب» (سید رضی، ۱۳۷۹، ص ۶۰۲)؛ از کسانی نباش که پند و اندرز به آنان سود نمی دهد؛ مگر آن زمان که درد و رنج فراوان به تو روی آورد؛ زیرا خردمند به ادب و موعظه پند می گیرد و حیوانات فقط با کتک رام می شوند.

درباره وجه اشتراک واژه های موعظه و عقل – که این دو را همنشین کرده است می توان به چند نکته اشاره کرد:

نخست اینکه، پندپذیری مختص خردمندان است و آنها می توانند ارزش های اخلاقی را در جامعه اجرا کنند؛ زیرا خردمند با دوراندیشی، عملکرد اخلاقی را در سرانجام کار در نظر می گیرد. از این رو، اخلاق و دوراندیشی می توانند به عنوان نیروهای مکمل نقش مهمی را در تعلیم و تربیت ایفا کنند.

نکته دیگر در تحلیل این واژگان، عاقبت اندیشی است که باید در نصیحت و اندرز مورد توجه قرار گیرد. این کار با آموزش انجام کارهای نیک ایجاد می شود که دوراندیش با یادآوری اندرز به کار نیک، قلب شنونده را نرم می کند. به بیان دیگر، وظیفه موعظه، فعالیت در درون فکر و اندیشه مردم و به حرکت در آوردن آن و بیدار ساختن عقل های خفته است.

نکته سوم در مورد موعظه این است که یکی از راه های دعوت به راه خدا «موعظه» است؛ و اندرز در صورتی مؤثر می افتد که خالی از هرگونه خشونت، برتری جویی، تحقیر طرف مقابل و تحریک حس لجاجت او باشد و هیچ گونه درد و رنجی را به همراه نداشته باشد.

بنابراین، هر دو واژه عقل و موعظه با پند و اندرز به هدایت و ارشاد می پردازند و پند و موعظه ای از طرف عقل، قابل قبول و عبرت آور است که عاری از خشونت، درد و رنج باشد.

 

۶-۴- سهو

واژه سهو یکی از واژگانی است که در نهج البلاغه با عقل همنشین شده است. این واژه به معنای بی خبر شدن و غفلت از چیزی است و توجه را از یک امر مهم گرفته و به امری فرعی جلب می کند (ابن منظور، ۱۴۱۴، ج ۵، ص ۲۶۸).

معنای این واژه با واژه نسیان متفاوت است. سهو به بی خبر شدن از چیزی به وسیله گرفتاری عقل و توجه آن به امور مهم دیگر معنا شده است، با وجودی که صورت یا معنای آن چیز در درون انسان وجود دارد؛ اما فراموشی، غفلت از چیزی همراه با محو شدن صورت با معنای آن از نیروی عقل است. به همین دلیل، فراموش کننده چیزی، برای به دست آوردن مجدد آن نیازمند تلاش بسیار است (ابن میثم، ۱۳۷۵، ج ۱، ص ۳۶۰). پس، واژه سهو در ارتباط با فکر است و واژه نسیان در مورد حافظه بیان می شود.

همچنین، کلمه «سهو» را به معنای غفلت از عملی دانسته اند که شخصی قصد انجام آن را دارد یا می خواهد آن را انجام بدهد و در انجام این کار، کل یا جزئی از کار را به صورت اشتباه انجام می دهد (مصطفوی، ۱۳۷۵، ج۵، ص۲۶۹).

مسأله دیگری که در همنشینی عقل و سهو قابل توجه است، بررسی کاربرد واژگان مشابه سهو» است. یکی از واژه های مشابه، «خطأ» است که نمی تواند به عقل اضافه شود؛ زیرا مفهوم خطأ» عام و کلی است که همه انواع خطای عمدی و غیر عمدی، گناه و غیره را شامل می شود (طریحی، ۱۳۷۵، ج۱، ص۱۲۵) همچنین، کلمه «خطل» که مشابه معنای “سهو” دارد و تنها بر خطای گفتار دلالت دارد (همان، ج ۵، ص ۳۶۴).

در ارزیابی همنشینی واژه «سهو» با «عقول» می بینیم که برای نشان دادن عصمت عقلی فرشتگان از کلمه «سهو» استفاده کرده است:

«…. منهم سجود لا یرکعون و رکوع لا ینتصبون و صابون لا یتزایلون و مسبحون لا یسأمون لا یغشاهم نوم العیون ولا سهو العقول و لا فتره الأبدان و لا غفله النسیان …»(سیدرضی، ۱۳۷۹، ص ۳۵)؛ «بعضی از فرشتگان در سجودند و رکوع نمی کنند و بعضی در رکوع اند و نمی ایستند، بعضی در صف ایستاده اند و پراکنده نمی شوند، و دستهای تسبیح گویند که خسته نمی شوند، خواب چشم آنها را فرا نمی گیرد و افکارشان دارای اشتباه نیست و در بدن هایشان سستی پدید نمی آید و دچار غفلت فراموشی نمی شوند…» .

فرشتگان مسئولیت امور مهمی را برعهده دارند که در انجام آنها، وجود عقل بدون اشتباه ضروری است. از وظایف مهم فرشتگان می توان به وظیفه ثبت و ضبط اعمال و تدبیر در امور مختلف جهان اشاره کرد. از این رو، خداوند به آنها عقل بدون شهوت داد تا در ثبت و ضبط امور دچار غفلت و نسیان در حافظه نشوند و در تدبیر امور دچار خطا در اندیشه نشوند.

حال، در معرفی بخش از عقل فرشتگان، واژه «سهو» با «عقول» همنشین شده است. با توجه به این همنشینی، واژه عقل به معنای فکر است که ضرورت دارد، فرشتگان در زمان تدبیر امور از هرگونه خطای در فکر مصون باشند. بنابراین، در دو بخش به معرفی عقل فرشتگان پرداخته است.

در بخشی از متن، با همنشینی سهو و عقل، عقل به معنای فکر و اندیشه به کار رفته است و از این طریق، خطا و اشتباه فکری را از عقل فرشتگان نفی کرده است و دلیل آن هم وظیفه تدبیر امور است که برای انجام آنها دارا بودن عقل بدون اشتباه ضروری است و در بخش دیگر، غفلت و فراموشی را از حافظه عقلی فرشتگان نفی کرده که لازمه ثبت و ضبط اعمال است.

نمونه دیگری از همنشینی دو واژه سهو و عقل، در ارتباط با انسان در نهج البلاغه آمده است. در فراز پایانی خطبه ۸۰، تعبیر بسیار گویایی در این زمینه بیان شده است:

«… و اعلموا أن الأمل یسهى العقل و ینسى الذکر فأکذبوا الأمل فإنه غرور و صاحبه مغرور …» (سیدرضی، ۱۳۷۹، ص ۴۵)؛ بدانید که آرزو باعث خطای عقل می شود و باعث فراموشی «ذکر» می شود، پس، آرزو را انکار کنید؛ زیرا آن فریبنده و صاحبش فریب خورده است.

نوع همنشینی واژه سهو با عقل در ارتباط با انسان متمایز با فرشتگان است. این تمایز به دو دلیل است:

نخست، تمایز نوع عقل انسان با عقل فرشتگان می باشد که خداوند عقل و شهوت را با هم در وجود آدمیان نهاد. در این باره از امام علی (ع) نقل شده است: «خداوند عزوجل، در نهاد فرشتگان، خردی بدون شهوت، نهاد و در چارپایان، شهوتی بدون خرد آفرید؛ اما در آدمیان، خرد و شهوت را با هم نهاد. پس، هر آن کس که خردش بر شهوتش پیروز گردد، از فرشتگان برتر است و هر آن کس که شهوتش بر خردش غالب گردد، از چهارپایان، پست تر است» (صدوق، ۱۳۸۵، ج ۱، ص ۴).

از این رو، انسان ترکیبی از عقل و جهل یا عقل و شهوت یا عقل و نفس اماره است و همانند فرشتگان دارای عقل محض نیست که قدرت گناه و خطا از آنها گرفته شده باشد و نیز انسان همانند حیوانات نیست که صرفا، شهوت داشته باشد. حکمت ترکیب عقل و جهل، مهمترین مسأله در مورد آفرینش عقل و جهل است. در اینکه چرا خداوند، به انسان نفس اماره داد؟ چرا به او شهوت داد تا به جاهلیت گرایش پیدا کند؟ چرا به انسان، مانند فرشته، عقل بدون شهوت داده نشد تا هرگز گرد زشتی ها نگردد؟ پاسخ این است که خداوند حکیم می خواست موجودی بیافریند که بتواند آزاداندیش و انتخابگر باشد (ری شهری، ۱۳۷۸، ص ۳۸).

پس، همانگونه که امکان سهو اندیشه از نظر آفرینش از فرشتگان نفی شده است، برای انسان امکان سهو فکری به طور بالقوه وجود دارد. تمایز دوم، همنشینی سهو و عقل در ارتباط با واژه های آمل و غرور بیان می شود.

این دو واژه، به عنوان عوامل بیرونی خطای فکری انسان بیان شده اند و نوعی انحراف فکری بعد از هدایت را یادآور می شوند. لذا با توجه به واژه «امل» که به معنای آرزوهای طولانی است و غرور که شخص وابسته به این آرزوها دچار این ویژگی است، با اهداف انسان ارتباط پیدا می کند زیرا انسان با استفاده از فکر و اندیشه به اهداف خویش می رسد.

پس، در معنای واژه عقل می توان گفت که این فکر انسان است که صورت آن در نیروی عقل انسان وجود دارد. حال، اگر فکر و اندیشه انسان وابسته به این اهداف مادی و گذرا (آرزوها و تمایلات طولانی) باشد، امکان کج روی و اشتباه در آن وجود خواهد داشت. از این رو، دلیل کاربرد واژه عقل در معنای «فکر» این است که واژه «عقل» با واژه های «امل» و «غرور» همنشین شده است.

بنابراین، همنشینی سهو با واژه عقل سبب شده است که عقل در معنای فکر و اندیشه به کار رود و مفهوم جمله «… واعلموا أن الأمل یسهى العقل» این است که آرزوها سبب اشتباه در فکر می شود؛ به نحوی که فرد انسانی با توجه به آرزوهای طولانی، غرق در عالمی از خیال و پنداری می شود که بر محور امور مادی احاطه دارد و به زندگی دنیا رو می آورد و از توجه به خداوند و زندگی اخروی غافل می شود.

در این میان، مسأله فریب به عنوان عامل اصلی است که از آلودگی های درون انسان نشأت گرفته است. غرور و فریب سبب می شود انسان به مدت طولانی به دنبال آرزوهای خویش باشد و سرگرم امور مادی و بی ارزش شود و واقعیت ها را نبیند. از این رو، گرفتار بزرگترین خطاها و اشتباهات می شود، منافع و مصالح خویش را بالاتر از همه می داند و در تشخیص حق و باطل مسیر اشتباه را طی می کند.

 

۷-۴- روایه و رعایه

واژه های «روایه» و «رعایه» از واژگان دیگری هستند که با «عقل» همنشین شده اند. همنشینی واژه «عقل» با این دو واژه سبب تفاوت معنایی عقل شده است. عقل به عنوان ابزار فهم است و فهم جزء کارکردهای آن محسوب می شود. فهم عبارت است از آمادگی کامل ذهن برای پذیرش چیزهایی که بر او وارد می شود. پس، هرکس تعقل ورزد، قدرت فهم نیز پیدا می کند (ابن منظور، ۱۶۱۶، ج ۱۲، ص ۴۰۹).

در عبارتی از نهج البلاغه، برای نشان دادن تمایز فهم علمی خبر و عملی کردن آن آمده است: «اعقلوا الخبر إذا سمعتموه عقل رعایه لا عقل روایه فإن رواه العلم کثیر و رعاته قلیل» (سیدرضی، ۱۳۷۹، ص ۱۴۵)؛ «زمانی که خبری را شنیدید، آن را از روی عقل رعایت کننده (عملی)، فهم کنید و نه با عقل شنیداری (نظری)؛ زیرا نقل کنندگان دانش فراوانند؛ اما رعایت کنندگان اندکند».

با توجه به کلام امام (ع) چنین به نظر می رسد که عقل به معنای شناخت مطلق در این عبارت به کار رفته است.

همنشین شدن حوزه مفهومی رعایه با حوزه عقل سبب شده است که عقل معنای فهم علمی پیدا کند و در واقع، حوزه مفهومی عقل جانشین فهم شده است. بنابراین، شنیدن روایت مستلزم فهم علمی آن است و این امر جز با تعقل میسر نیست. در واقع، تأکیدی برای همراه بودن خردورزی و فهم است. آنچه در دریافت یک خبر اهمیت دارد، تعقل همراه با فهم است. این مسأله می تواند در بررسی نظریات علمی و فلسفی و نیز در بررسی مبانی اخلاقی، تعمیم پیدا کند تا فهم به عنوان پایه و بنیان هر نظریه ای در نظر گرفته شود.

منظور از فهم، درک معنای یک امر و توجه به ارتباط آن امر با دیگر امور با درک ارتباط یک امر به عنوان یک جزء با کل موضوع مورد بحث است. در تعلیم، آنچه از لحاظ تربیتی، اهمیت دارد، این است که فرد، علت طرح یک نظریه را درک کند، بعلاوه، مفاهیم، قواعد و اصول مندرج در یک نظر را در ارتباط با هم فرا گیرد و نحوه تدوین نظریه را تشخیص دهد. در این صورت است که فرد، نظریه مورد بحث را فهمیده است. آنکه نظریه ای را حفظ می کند و در سایه تکرار آن را بخاطر می سپارد و می تواند به نقل آن اقدام کند، از فهم این نظریه عاجز است.

بنابراین، با توجه به همنشینی عقل و رعایه، رعایه به معنای مراقبت عقل به معنای شناخت براساس علم بکار رفته است؛ زیرا در بررسی خبر، شناخت علمی که تولید فهم کند و کاربردی باشد، حایز اهمیت است.

ضرورت بیان فهم عقلانی در تعالیم اسلامی در این است که فرد، علت طرح یک دیدگاه را درک کند و مفاهیم، قواعد و اصول مندرج در یک نظر را در ارتباط با هم فرا گیرد. اگر فرد در بررسی نظریات علمی یا اندیشه های اخلاقی، از فهم و تعقل استفاده نماید، آنچه را که پذیرفته است، در عمل نیز مراعات می کند. در مقابل، با همنشینی «عقل» و «روایه» سبب شده است. که عقل معنای فهم ظاهری و عاری از عمل پیدا کند. علاوه بر آن، حوزه مفهومی روایه»، شنونده را از پذیرفتن خبر بدون تحقیق نهی می کند.

اما تمایز معنایی واژه عقل در دو مفهوم متفاوت، به دلیل کاربرد کلمات «رعایه» و «روایه» است. همچنین، کلماتی همانند «فقاهت»، «درایه» هم مترادف کلمه «رعایه» است و می تواند مفهوم تعقل و فهم را برساند؛ اما به چه دلیلی کلمه «رعایه» بیان شده است؟ در پاسخ به این پرسش بیان می شود که واژه «رعایه» در معنای مراقبت و نگهداری در کار به کار رفته است (مصطفوی، ۱۳۷۵، ج ۴، ص ۱۹۲).

در بیان معنای رعایه گفته شده که این کلمه از «رعی» نقیض اهمال (رها کردن است. از همین رو، در خصوص چهار پایانی که بدون چوپان (راعی) رها شده باشند، از فعل همل استفاده می شود. البته اهمال نیز منجر به ضایع شدن می گردد.

پس، حفظ به معنای بازداشتن و مانع شدن بلایا از برخورد با چیزی است تا آن نابود نگردد و رعایت فعلی است که موجب بازدارندگی اسباب و دلایل به وجود آورنده بلایا می شود؛ به عنوان نمونه:

اگر در مورد کسی گفته شود: «یرعى العهود»، منظور حفظ نمودن اسبابی است که باعث باقی ماندن عهد و پیمان میان دو نفر می شود (عسکری، ۱۶۰۰، ص۱۸۹) و نیز در تحلیل معنای واژه فقاهت می توان گفت که این کلمه از فقه در معنای فهم عمیق است که تخصص علمی در پی آن به وجود می آید.

به عنوان مثال، می توان گفت که فقیه در علم دین تخصص دارد؛ ولی ممکن است که خود آن را به کار نبندد و یا از آن علم محافظت و مراقبت نکرده و از بین برود. و یا اینکه کلمه درایه می توانست همنشین واژه عقل شود؛ ولی به سبب اینکه واژه درایه به معنای شناختی است که با نوعی از زیرکی و تدبیر به دست می آید (راغب، ۱۶۱۲، ج ۱، ص ۹۷۱) و این کلمه در اصل شناخت بدون مقدمات معمولی است. بدین معنا که تحصیل آن علم و آمادگی مقدمات آن فقط از راه غیرعادی به دست می آید. و این فرق بین علم و شناخت با درایه است (مصطفوی، ۱۳۷۰، ج۳، ص ۲۰).

در نتیجه، انتخاب کلمه «رعایه» برای همنشینی عقل به دلیل کاربرد عملی عقل است که در مقابل واژه «روایه» (نقل بدون فهم و عمل به کار رفته است و مراد از آن اشاره کردن به ابزار و نوع دست یابی به فهم خبر مراد نیست؛ بلکه رهیافت عملی عقل مراد است و اینکه به این دلیل کلمه «رعایه» به کار رفته است که معنای فهم را می رساند. فهمی که همراه با عمل به آن کار و مراقبت و سرپرستی و مسئولیت پذیری بر آن فهم حاکم است؛ در صورتی که با کاربرد کلمات «فقاهت» و «درایه» نوعی از معنای مراقبت و حفظ علم در آن بیان نمی شود.

 

نتیجه گیری

۱- عقل به عنوان یکی از مهمترین راه های شناخت در نهج البلاغه بیان شده است و قابلیت اصلی این مفهوم، شناختی است که قابلیت روشنگری و هدایتگری دارد.

٢- در تحلیل محورهای همنشینی عقل بیان شد که واژه های شهادت، دفاین و تحصین در همنشینی با عقل، نوعی از شناختی را به انسان منتقل می کند که این شناخت وابسته به حافظه انسان است. به بیان دیگر، بخشی از شناخت عقلی وابسته به شناخت محفوظات است که در زمان فراموشی به وسیله عوامل دیگر یادآوری می شود.

٣- وجود معانی مشترک و تناسب معنایی در بین کلمات دفاین، شهادت، تحصین، سهو، موعظه، رعایه و روایه و تکلم سبب همنشینی با عقل شده است. این معانی مشترک به ترتیب عبارتند از :

پنهان و ذخیره سازی»، «حفاظت مستحکم»، «شناخت ظاهری و حقیقی»، «اثر پذیری»، «پند و اندرز به کار خوب»، «احتمال خطا و اشتباه عقلی».

۴- برخی از واژگان مشابه، به دلیل تفاوت معنایی همنشین واژه عقل نشده اند. به عنوان مثال، کلمات «حارس، حافظ، تحریز» نمی توانند معنای «تحصین» را در جمله ایفا کنند. و همچنین، کلمات درایه و فقاهت که مترادف رعایه هستند.

 

منابع و مآخذ

قرآن کریم؛ محمدمهدی فولادوند، به کوشش هیئت علمی دار القرآن الکریم.

نهج البلاغه؛ ترجمه: محمد دشتی، قم: انتشارات مشهور، ۱۳۷۹ ش.

۱- ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت: دار صادر، ۱۴۱۴ ق.

٢- ابن فارس، احمدبن زکریا؛ معجم مقاییس اللغه؛ محقق: عبدالسلام محمد هارون، بی جا: دار الفکر، بی تا.

٣- ابن میثم، میثم بن علی بن میثم؛ ترجمه شرح نهج البلاغه؛ ترجمه: قربانعلی محمدی مقدم و علی اصغر نوایی یحیی زاده، مشهد: بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی، ۱۳۷۵ ش.

۴- باقری، مهری؛ مقدمات زبان شناسی؛ تهران: نشر قطره، ۱۳۸۳ ش.

۵- بیهقی کیذری، قطب الدین محمد بن حسین؛ حدائق الحقائق فی شرح نهج البلاغه؛ قم: بنیاد نهج البلاغه و انتشارات عطارد، ۱۳۷۵ ش.

۶- ثعالبی، ابومنصور عبدالملک بن محمد بن اسماعیل؛ فقه اللغه و سر العربیه؛ محقق: عبدالرزاق المهدی، بی جا: دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۲۲ ق.

۷- جوهری، ابونصر اسماعیل بن حماد؛ الصحاح تاج اللغه وصحاح العربیه؛ محقق: احمد عبدالغفور عطار، بیروت: دار العلم للملایین، ۱۴۰۷ ق.

۸- راغب اصفهانی، حسین بن محمد؛ المفردات فی غریب القرآن؛ محقق: صفوان عدنان داوودی، بیروت: دار العلم و الدار الشامیه، ۱۴۱۲ ق.

۹- سوسور، فردیناند؛ دوره زبان شناسی عمومی، تهران: هرمس، ۱۳۷۸ ش.

۱۰- صدوق، محمد بن على؛ علل الشرایع؛ قم: کتابفروشی داوری، ۱۳۸۵ ش.

۱۱- طباطبایی، محمد حسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ترجمه: سید محمد باقر موسوی همدانی، قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه قم، ۱۳۷۴ ش.

۱۲- طبرسی، فضل بن حسن؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛ مصحح: فضل الله یزدی طباطبایی و هاشم رسولی، تهران: ناصر خسرو، ۱۳۷۲ ش.

۱۳- طریحی، فخرالدین؛ مجمع البحرین، محقق: سید احمد حسینی، تهران: کتاب فروشی مرتضوی، ۱۳۷۵ ش.

۱۴- عبده، محمد؛ شرح نهج البلاغه؛ مصحح: محمد محى الدین عبدالحمید، قاهره: مطبعه الاستقامه، بی تا.

۱۵- عسکری، حسین بن عبدالله : الفروق فی اللغه؛ بیروت: دار الآفاق الجدیده، ۱۴۰۰ ق.

۱۶- فراهیدی، خلیل بن احمد، العین؛ قم: انتشارات هجرت، ۱۴۱۰ ق.

۱۷- قرشی، علی اکبر؛ مفردات نهج البلاغه؛ مصحح: محمد حسن بکایی، تهران: مؤسسه فرهنگی نشر قبله، ۱۳۷۷ ش.

۱۸- کاشانی، فتح الله؛ تنبیه الغافلین وتذکره العارفین؛ مصحح: محمد جواد ذهنی تهرانی، تهران: انتشارات پیام حق، ۱۳۷۸ش.

۱۹- مصطفوی، حسن؛ التحقیق فی کلمات القران الکریم؛ تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۶۰ ش.

۲۰- محمدی ری شهری، محمد؛ خردگرایی در قرآن و حدیث؛ با همکاری رضا برنجکار و عبدالهادی مسعودی، ترجمه: مهدی مهریزی، قم: دار الحدیث، ۱۳۷۸ ش.

۲۱- هاشمی خویی، حبیب الله؛ منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه؛ مصحح: ابراهیم میانجی، تهران: مکتبه الاسلامیه، ۱۳۵۸ ش.

 


 

مقالات مرتبط با موضوع معنای عقل (برای دانلود روی عنوان مقالات کلیک نمایید):

واکاوی معناشناختی عقل در زبان عربی و قرآن کریم با تکیه بر آراء شیخ طوسی در التبیان

مولفه‌ های عقلانیت سیاسی مردم بر اساس نظام حق و تکلیف در نهج‌ البلاغه

دعوت به تعقل و نشانه‌ های عقلگرایی در نهج‌ البلاغه

جایگاه عقل در معرفت دینی از نگاه امام علی (ع)

حوزه معنایی واژه «عقل» در قرآن کریم

کارکردهای «عقل» در نهج البلاغه

 

انتهای پیام مقاله: محورهای همنشینی معنای عقل در نهج البلاغه

مطالعه بیشتر

راهنمای خرید:
  • لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.